دلتنگی هایم را بند میکشم…. من خود به تو پر پرواز دادم، اما…. هروقت دل کسی روشکوندی۱میخ بزن تودیوار chatdel.com بهترین چت روم برای ایرانیـــان 1-یکی دلش به صد دل بنده ۲-یکی صد دل به یک دل میبنده ۳-یکی یه دل به یه دل میبنده وتا آخر پایبنده ۴-یکی دل به هیچکی نمیبنده ۵-یکی نمیدونه دلش به کی بنده ۶-یکی هر بار به یکی دل میبنده ۷-یکی دل میبنده تا بخنده ۸-یکی هم دلش آکبند مونده به کی دل ببنده!! سالهاست عبور کردم از خویش...یادم بخیر...خیلی دلم گرفته از این همه جدایی حالا من کجا وتو کجایی... میدونستی اشک گاهی از لبخند باارزش تره؟چون لبخند را به هرکسی میتونی هدیه کنی ولی اشک رو فقط برای کسی میریزی که نمیخوا ی ار دستش بدی باید رهایش کرد ... می دانم ...می دانم ... مردم کشور من با نفرت بیشتری به صحنه ی بوسیدن دو عاشق نگاه میکنند تا صحنه ی اعدام یک انسان ... عجب قصه ایست! خدایا از عشق امروزمان برای فرداهامان چیزی کنار بگذار ، برای آن روزی که فراموش می کنیم عاشق بوده ایم ، یک مشت ، اندازه ی یک لبخند ، یک خاطره اندازه ی یک نگاه ، تا دوباره بشکفد تا دوباره ببارد و سیراب گرداند همه ی روح و قلب و جانمان را . اینجا زمین است ساعت بوقت انسانیت خواب است عجب موجود سخت جانیست دل! هزار بار تنگ میشود . میشکند . میسوزد . میمیرد! و باز هم میتپد در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم ایستادم وآرام گریه کردم امشب به وسعت تمامی شبهایی که تو را نداشتم.....
شاید روزی لایق گریبانت شوند….!
به همه گفتم درب قفسش باز بود و…. پرید….!
هروقت دلشوبدست آوردی اون میخ روازدیواردربیار.
ولی جای اون میخ همیشه رودیوارمیمونه.
پس هیچ وقت دل کسی رو نشکن
راستي شماره دل شما چيه؟؟؟
آن هنگام که دوست داری دلی را مالک شوی رهایش کن ...
پرنده در قفس زیبا نمی خواند گرچه برایت تمام لحظه ها را نغمه خوانی کند.
بگذار برود ...
تمام افق ها را بگردد و برای تمام نگاه ها آواز سر دهد.
صبور باش و رهایش کن.
گفته اند: « اگر از آن تو باشد باز می گردد و اگرنباشد ... »
که رها کردنش رنج می آفریند
زیرا چه بسیار رهایی ها که به دلتنگی ها و گاه فراموشی ها می انجامد.
اما ماندن بی آنکه صادقانه دل سپردنی باشد رنجی است بسی دردناک تر ...
آن هنگام که با کمترین خطایی روزنه ا ی گشاده شود و بگریزد ...
آن هنگام را چه توانی کرد؟! ...
تو می مانی و این همه روزهایی که رنج برده ای اهلی شدنش را.
رهایش کن ...
در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد وتلخت گریه کردم
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که نا گاه به یاد لحظه هایی که بودی واکنون نیستی
ولی اکنون می خندم
آری می خندم
به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم
واقعاحيف كه............
دلم به حال تنهایی خود سوخت.....
در کنار پنجره ام رویای دوست داشتنت را......
به دست اشکهایم می سپارم .....
تا همچون تو در خاطراتم مدفون شوند......
میخواهم تنهایی ام را به آغوش گرمی بفروشم.....
نه به آن مفتی که تو خریدی ......
به بهای سالهای باقی مانده از آینده ام!!!
Oodi3 |